-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 02:41
خواب ماهی به بلندای موج بلند و به صافی صدف صاف و قشنگ همچون صورت ماه ماهی مثل پاشویه حوض مادر بزرگ لیز و گلی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1393 00:46
گفتی قرارمان لب دریا اما نگفتی کدام دریا شمال یا جنوب فرقی هم نمیکند امدم هر چه لب دریا منتظرت شدم نیامدی موج بر انگشتان پایم بوسه می زد نسیم شباهنگام با انگشتان نرم و نازکش موهایم را نوازش میداد و ماه به انتظار کشیدن من می خندیدو فانوس مهتاب را قدم به قدم من در ساحل پیش می برد امواج دریا دسته دسته به تماشایم میامدند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1393 12:47
می پرسه چی شد پسرت یهو دوروزه ساکت شده ؟ می گم :خیلی بی قراری میکرد و جیغ می کشید ترسم ازناراحتی همسایه ها بود ی جورایی هم رواعصاب اهالی خونه می گه خب پرنده اس حالیش نیست . باهاش حرف زدم گفتم یا می فهمه یا که نه بغلش کردم و بهش گفتم: چت شده؟ خودشو چسبوند به سینه ام نازش دادم گفتمش :ببین تو تنهایی من تنها تو پدر و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 17:34
هر روز اینجا منتظرت می مانم چای را که عطرش کم از بوی اقاقیای بنفش گوشه حیاط خانه امان ندارد دم میکنم قالیچه را کنار باغچه گل های قرمز و صورتی رز پهن می کنم و فواره های حوض با کاشی های ابی را نم نم باز می کنم عطر چای در حیاط پیچیده و تو بر مخده که به دیوار اجری تف خورده از هورم افتاب برتافته از اخرین نفس های تابستان به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیرماه سال 1393 11:49
نشسته ام و چشم به دستان خدا دارم با دردی که هر از چند گاهی درتمام وجودم می پیچد و هر لحظه ارزوی مرگ دارم اگر شیرین است بیاید و اگر تلخ جام زرینش را می نوشم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:40
سهراب صبر کن قایقت جا دارد؟ خسته از حرف و حدیث خواستم دل به دریا بزنم خسته از صبر و شکیب دل دریایی تا کی؟ صبح فردا را که به همراه نسیم به دل خسته من بر میگرداند؟ سهراب صبر کن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1393 21:10
چه حکایتی دارد این دل که هر چه دروغ می شنود به گوش جان می خرد یک کنج سینه ام خزیده و د رافکار خودش غوطه ور که ایا باورکنم یا همچنان غرق ابه خون باشم زمانه راکه دور می چرخد جز فریب و دروغ نمی بیند این دلم دوستی را کجا بگذارد و دشمنی راکجا یکی میخواهد مهربان تراز مادر دراغوشش ارام گیرد و تا ابد بخوابد با خوشبختی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 03:28
روزت مبارک مادر عزیزم وقتی سایه ها پشت پنجره ضرب اهنگ میگیرند و باد با عصبانیت هوهو کنان به در می کوبد سرم رااز ترس زیر پتو می برم یاد کودکیم با دستهای نوازش گر تو عطر تن تو در مشامم می پیچد ماه به من می خندد و نگاه مهربانش را به بسترم می دوزد وقتی در اتاق تنهانشسته ام دلم بیشتر برایت تنگ می شود مادر عزیزم 31/1/93
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 فروردینماه سال 1393 23:45
ماه که باشی به دنبال دل ستاره ات زمین را دور میزنی و چنگ میزنی به گیسوان شب پنجره را باز میگذارم تا تو ای ماه من سرک بکشی از پنجره به دریای دلم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 17:35
رفتم دیدن گل های ارغوان که خیال میکردم دیگه اونجا دیگه نیستن ردیف محکم و قوی بهم چسبیده بودن به هم انگار مراقب هم بودند و غیر قابل نفوذ منم رفتم دیدشون سان دیدم بهار اومده باغ چراغونی شده از چراغ های رنگی گلها گل های فراموشم نکن و گل های ریز زرد و سفید پر بودن روی زمین رفته بودم هیچ اتفاقی برای من نیافتاد غیر از اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 دیماه سال 1392 01:32
دل تنگم دل تنگ تو شب ها ستاره ها نمی خوابند تا سحر برایم از تو قصه میگویند نگاهم به عقربه های ساعت می افتد که دنبال هم میدوند خودمان را به یاد می اورم که دنبال هم دور حوض با کاشی های ابی میدویدم ....... شمعدانی های قرمز و صورتی هم دراب به دنبال هم میدویدند و پروانه ها هم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 17:58
عاشقانه هایم رافقط برای تو میخوانم گوش کن شبگرد ترانه های عاشقانه منم اشک هایم را تو با سر انگشتانت پاک کن به نسیم بگو اهسته تر بوزد موهایم را تو نوازش کن
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 13:11
بهانه میگیرد برای تو این دلم صبح که میشود عطر تورا و دستهای گرم تو را و نگاه پر سش گر تو را در قاب عکس روی دیوار جستجو میکنم وقتی دوری عکست هم دیگر با من حرفی ندارد از درگاه اتاق تا دورترین ها را جستجو میکنم همه جا سکوت و همه جا بی قراری دل
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبانماه سال 1392 02:24
هر شب وهر روز ترانه ای نو می ساز م که موسیقی کلامش نام توست چقدر تشنه حرف های شیرین توام
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مهرماه سال 1392 16:49
ایام هفته بدون تو از پس اندوه و پرده ای ازاشک برچشمانم رنگین کمانی می سازم ازتمامی ایام پیش رو و ان روزهایی که رفته اند و به خاطرات پیوستند شنبه هامی گویم ای کاش فقط یک لحظه صدایش را می شنیدم و تا شب با رویاهایش می بافتم خیال هایی خام می بافتم قالیچه ای تا سوارش شوم و خود را به تو برسانم . یک شنبه این روز فرد است و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 11:31
بوی پاییز بوی باران بوی رخوتِ گلدانِ اب خورده پای ایوان چای نیم خوردهِ سرد تو لیوان رد پای پیری عطر شبنم خاطرات هر روز رفتن دست های مشت کرده گره خورده انگشت بر انگشت گوشه لب خنده خشکیده و ته سیگار ی مانده روشن ...............
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 22:58
پچ پچ صدات تو گوشمه حرفات مثل زنبور عاشقیه که ویز ویز میکنه برای ماده اش مثل گرده گل به تنم میچسبی و افتاب داغ تنت رگ هامو میسوزونه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 11:00
این شعر نیست دوستم قطره قطره خون جگر است از این گویا تر؟ هر شب در خیابان های ذهنم قدم میزنم اندازه میگیرم وسعت رسیدن و حجم هوای عاشقی را وسعت کلام رسیدن را رسیدن قلب هایمان به یک دیگر را و هرگز این دو خط موازی هرگز شکسته نمی شود بین تو و من هرگز به هم نخواه ند رسید در این دویدن های دقایق باز هم سرم را بر شانه های تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 11:48
پیراهنی از اقاقیای بنفش پیچیده بر پیکرم پاورچین پاورچین به سبز حریر تن تو می خزم هم چون نسیم می پیچم بر بستر تن تو لب هایم از سیب گلویت می چینند شکوفه های بوسه را و تا سر انگشتان بهار می برند عطر اقاقیا را
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مردادماه سال 1392 10:34
پشت دیوارهای سنگی خواب هایم تعبیر خواهد شد بعد از چندین فصل اگر باز هم نیایی همیشه در خواب هایم به یاد یاس های سفیدی هستم که عطر تن تورا دارد دوستت دارم های زیادی بر لب هایم جاری خواهد شد همچون قطرات باران وقتی تو را دوباره ببینم نگاهم در قاب پنجره تنهاست و دست هایم تکیه گاه من هر روز در هنگام غروب افتاب شانه های...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 13:29
بهشتی نبود خورشید وسط اسمان بود و من وسط زمین اینجا برهوت قلب من است صحرای دلم انگشتم سوخت از گرمای عشقت مادرم نشستم بر مزارش بااو حرف زدم گفتمانی یک طرفه او هیچ نگفت سکوت بود از سنگ ندایی برنیامد انگار خاک ها خورده بودند حرف هایش را انگار افتاب همه را بخار کرده بود من امدم اما تو نبودی عید بود شاید رفته بودی عید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 12:15
نمیدانم کجا تراگم کرده ام که در این نقطه از تنم خواهش بودنت را دارم اینجا درست همین جا قلبم را میگویم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 01:30
گفتی که اگر سال نو شود در انتظارت می مانم دامن پیراهنم پراز شکوفه های گیلاس شده موهایم را با خوشه های گندم ازپشت بسته ام و سنجاقی از گل سرخ بر سینه دارم منتظر نسیم می شوم تا بوی ترا برایم به ارمغان بیاورد در بهار ارزوهایم شادمانه در انتظارت ایستاده ام ای نسیم بهار صدایش کن به او بگو که در یک قدمی تو دختری در انتظارت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1392 00:43
دوستم این شعر نیست قطره قطره خون جگر است از این گویا تر؟ هر شب در خیابان های ذهنم قدم می زنم اندازه می گیرم وسعت رسیدن و حجم هوای عاشقی را وسعت کلام رسیدن را رسیدن قلب هایمان به یک دیگر را و هرگز این دو خط موازی هرگز شکسته نمی شود بین تو و من هرگز به هم نخواهند رسید در این دویدن های دقایق و باز هم سرم را بر شانه های...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 14:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA میدانم و میداند انگار هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد ساعت ها پیش میدوند جلو جلو روزها میگذرند و انگار من در زمان گم میشوم و هرگزاین عقربه ها به هم نخواهند رسید نه بخاطر کوچک و بزرگ بودنشان فقط بخاطر عمیق بودن عشقشان تمام پنجره ها بسته میشوند بی انکه بهار را ببینند بی انکه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 16:33
بیا با سر انگشتانت نرم و اهسته اشکهای شوق را از روی گونه هایم برچین و مرا به اوج خواستن هایم ببر سرود فرشتگان را برایم می سراید دستهای نوازش گرت اغوش گرم تو وسوسه بوسه را در دلم می اندازد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 01:04
به تو دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو بناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی من از آن کشم ندامت که ترا نیازمودم تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی چمن از تو خرم ای اشک روان که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 10:34
محبوبم از تو عشق ورزیدن را آموختم و از لبان پر حلاوت تو طعم بوسه را چشیدم از تو آموختم هر انچه که نشنیده بودم همچو کودکی نو پا دویدن در دشت پر نشاط عاشقی را . دوست دارم همانطور که آلام جانمی به تو آرا مش روح و جان ببخشم . اگر برایت بهتر است مرا فراموش کن خدا نگهدارت باشد نام مرا بر بلندیها فریاد بزن تا باد پا ییزی بی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 12:46
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در دستانم دانه های برنج دیگر مشت نمی شود برای کبوتران و در مشت دیگرم سنگی نیست تا بشکنم شیشه پنجره همسایه را کوه ها چرا در دو ر دست نیستند و هیبتشان دیگر هراسی در دلم نمی افکنند رود ارام و بی صدا صورتش را در برف پنهان کرده جاده چرا بس باریک و دراز است انگار کبوتران خوردن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 17:35
ب هار می اید یک مشت گندم در اب ریخته ام و وقتی سبز شد پرندگان بی شماری را لب پنجره مهمان خواهم داشت بهار می رسد برف ها بر شکاف صخره ها فرو خواهند رفت علف ها جوانه خواهند زد و هنگام مهتاب دست در دست هم انجا خواهیم نشست و حرف های دلمان را به هم خواهیم گفت بهار می اید اگر تو قصد امدن کنی در دلم دوباره بهارمی شود