این شعر نیست دوستم
قطره قطره
خون جگر است
از این گویا تر؟
هر شب در خیابان های ذهنم قدم میزنم
اندازه میگیرم
وسعت رسیدن و حجم هوای عاشقی را
وسعت کلام رسیدن را
رسیدن
قلب هایمان به یک دیگر را
و هرگز این دو خط موازی
هرگز شکسته نمی شود
بین تو
و من
هرگز به هم نخواهند رسید در این
دویدن های دقایق
باز هم سرم را بر شانه های تو گذاشته ام
اشک میریزم
دوست من
چقدر دلم تنگ نوشته هایت است
هزار هزار خاطره با خود دارد
عطر تو را می دهد تمام این کلمات نیلوفر زیبای من
...
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم /نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن /که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت/دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم/که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
....
با احترام دعوتید به شعر
دوستی دو خط موازی هستند که میتوانند متقاطع شوند
دو دوست میتوانند در عین موازی بودن متقاطع ترین باشند
فقط و فقط خود بخواهند نه یک نفر هر دو نفر چون یک خط نمی تواند نه موازی باشد نه متقاطع
سلام خوبین