نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا
نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا


بیا و از من بگذر

ماه مهر می اید

با تمام بی مهری هایش

بیا و برو راه برایت باز است

انقدر از زمانه سیلی خورده ام که باد های سرد و نیش دار تو

بر من ردی نخواهد گذاشت

زیرا

خط خطی های طبیعت را بر چهره ام
            
و موهای نیش زده سپیدم را از زیر چارقد

که به جای موهای افشان جوانی بر شانه های

ستبر افتاب خورده ام

همچون کشت زارهای گندم

بر نگاه اینه می بینم

بگذر از من

هم چنان که گذشتی بر جوانی ام

ای باد های پاییزی

بیائید و بگذرید

که دیگر هیچ چیز از غارت زمانه

نمانده

جز باران های تو که بشوید و ببرد به پای

 

مرغزار تمام عمر بی حاصل مرا

خواب ماهی به بلندای موج  بلند

و به صافی صدف صاف و قشنگ

همچون صورت ماه ماهی

مثل پاشویه حوض مادر بزرگ لیز و گلی


  گفتی قرارمان لب دریا

     اما نگفتی کدام دریا

 شمال یا جنوب

        فرقی هم نمیکند

 امدم

 هر چه لب دریا منتظرت شدم نیامدی

 موج بر انگشتان پایم بوسه می زد

 نسیم شباهنگام با انگشتان نرم و نازکش موهایم را  نوازش میداد

 و ماه به انتظار کشیدن من می خندیدو فانوس مهتاب را

 قدم به قدم من در ساحل پیش می برد

 امواج دریا دسته دسته به تماشایم میامدند و

 وقتی باز می گشتند  زیر لب می خندیدند

                                            بر سادگی من 

 من که در انتظار تو ایستاده بودم

 ستاره ها چشمان خسته اشان را تند تند بر هم می زدند

 و من هم چنان باور نداشتم که تو نخواهی امد

 ماه و ستارگان سوار بر قایق سحر به همراه نسیم صبحگاهی بطرف فلق

 از افق دور و دورتر شدند

          و من ماندم و خنده های زیر لبی امواج



می پرسه چی شد پسرت یهو دوروزه ساکت شده ؟

می گم :خیلی بی قراری میکرد و جیغ می کشید ترسم ازناراحتی همسایه ها بود
ی جورایی هم رواعصاب اهالی خونه

می گه خب پرنده اس حالیش نیست.  باهاش حرف زدم گفتم یا می فهمه یا که نه

  بغلش کردم و بهش گفتم: چت شده؟ خودشو چسبوند به سینه ام نازش دادم

 گفتمش :ببین تو تنهایی من تنها

تو پدر و مادرنداری منم ندارم

تو اسیر قفسی منم اسیر این قفس بزرگ که خونه اس

تو مجبوری مارو تحمل کنی منم اهالی این خونه رو

میخای ازادت کنم؟

کجارو داری بری؟

نهایتا دو کوچه اونطرف تر

بال پرواز نداری مثل من گربه میگیره و میخوردت .

اینجا دون میدم میوه میدم  حمامت میکنم محبتت میکنم اما اینهارو هیچ کس به من نمیده همش خودم زحمت می کشم

حالا اگر میخای بری بگو تا ازادت کنم

گفت: نه

باورکن میگه نه

منم دوباره بوسش کردم و بهش گفتم کاری نکن که بگن دیونه اس

     گذاشتم ش توی قفس درش نیوردم ساکت واروم فقط میگه اییییییی