بنوش
مراکه مست می چشمانت م
بنوش تا
مست بسویم گام برداری
تا دیوانه شود دل
بیا
بنشین به تخت بخت خویش
سرخی لبانم را
سرخی گونه هایم
که نمیدانم از عشق توست
یا از شرم و حیا
سخت در اغوشم بکش
تازیانه بزن
با دستهایت
نرم
اهسته
عاشقانه بنواز
پاره کن بر تنم
پیراهن هوس را
که امشب پیمانه های خالی از شراب
نوشیده ام
نیلوفر
می توان ماهی بود
سرخ و زرد و گلی
سُر بخورم ازسرانگشتانت
سَر فرو برم بربلورِ کف حوض
می توان ماه شوم
دردمدمه های خنکای غروب
سر برارم از پنجرهِ تو به درون
می توان ابر شوم
نم نمک بر سر رود
جاری بشوم
می توانم بشوم اهو در دشت
بدوم تا که هرگز نرسد
دست صیاد به من
می توانم
تو بگو
تا بشوم یک ماهی
نیلوفر مرداد91