نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا
نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا


روزها می گذرند بی تو
ماه دوم بهار به یک باره میشود پاییز
 برگ ریزان و چشم برهم زدی تمام می شود
تو هستی و
من زیر سنگی که به یادگار مانده
دلم زیر خاک می پوسد
از دوری تو

نظرات 3 + ارسال نظر
i am یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 02:14 ق.ظ

...
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم

حسین قلیان دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 11:30 ب.ظ

بهاربگذشت وتابستان وپاییز عمرم .بماندبهمن واسفندعمرم

... جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:48 ب.ظ

عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد
که نه بحریست محبت که کرانی دارد

کافران از بت بی‌جان چه تمتع دارند

باری آن بت بپرستند که جانی دارد

ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر

کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد

علت آنست که وقتی سخنی می‌گوید

ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد

حجت آنست که وقتی کمری می‌بندد

ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد

ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش

با کسی گوی که در دست عنانی دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد