دوستش بدار سخت دراغوشش بگیر
چراغ ها را روشن بگذار
اسمان را برایش ستاره باران کن
گلها از سرور جشنتان در باد میرقصند
از تاریکی شمع ها بر خود می لرزند
در خلوت خویش سخت گریه کن
عشق را به خانه دوست به تعارف بردی
و من اینجا بادیه نشین
تنهایی بی بار خویشم
دوستش بدار
سخت دراغوشش بگیر
عشق بی رنج و بی ریشه را
(نیلوفر-مهرماه ۹۰)
گلهای بنفش پرده می رقصند درباد
شمعدانی های گلی رنگ
درون پاشویه حوض
به لجن های کبود رنگی تبدیل می شوند
و
خورشید بارنگ ازرخسار پریده اش
دراین عصر پاییز
بر پا ایستاده و با دستان مادرانه اش
و این ماهی تنها ی سردرگم
می بلعد اب کهربایی دیروز را
و به دنبال اینده می گردد
در این دایره مشکوک
(نیلوفر- مهرماه ۹۰)
دوستم سخت دلتنگم
من اینجام تو کجایی؟
شاید تو هم در تنهایی خویش تنهایی
میخواهم پرنده باشم
وقتی پر پرواز داشته باشم بسویت پر میکشم
و این دل مرا تا به کجا خواهد برد
میخواهم در دریای بیکران قلبت .
همچون ماهی شنا کنم
وقتی پرواز کردم چرا که ماهی نباشم
من میشوم ماهی قرمز تنگ بلور نگاهت و تو میشوی ماهی طلایی دلم
در صدف سفیدی زندگی خواهیم کرد
و انقدر ابهای ابی ما را دور میزنند دور میزنند دور میزنند
تا صدفمان در رویا غرق شود