با تو تمام می شوم
هم سفر و هم ره باد می شوم
قلب عاشقم را در کف میگیرم وارام می شوم
گل برگ غرور را پرپرمی کنم
همچون غبار می شوم
با کلام عاشقانه ات خام می شوم
به بسترپرراز توکه میرسم ارام می شوم
به تن داغ تو که میرسم ای کویر
همچو شبنم اب می شوم
با صدای گام های توهمچو اب
دستخوش تلاطم امواج می شوم
در هوای کوی تو کام دل میگیرم از بهار
به سرانگشتان تو که میرسم بخار می شوم
به مخمل گرمی دستان تو
همچو برف اب می شوم
ستا ره ای سوسو زنان بیش نیستم
در اسمان عشق تو ماه می شوم
با صدای سکوت تو و این قلب پراشتیاق
در جوانی دل پرازرویای شباب می شوم
با دیدن دانه ای بر پهنه زمین
کبوتررام این دام می شوم
مینوشم از لبت بو سه ای و بی قرارکه شدم
نغمه خوان می و این جام می شوم
در هوای کوی تو ای جان همه وقت
نغمه خوان این رباب می شوم
همچو باد شهسوار میتازم ای نسیم
به کوی تو که میرسم راهوار می شوم
کهنه شراب میخا نه ام گرم دهی
باز میخورم و خمار می شوم
باران سحرمیشوم به کوی تو میبارم
چون بی لطفی تو میبینم یخ روی اب می شوم
داستان لیلی و مجنون را نبین
خودم برای تو ای نسیم همچون صبا می شوم
پیرانه سرم نیست هوای زندگی
با نغمه عشق توام جوان می شوم
با تار و پود زر بفت گر ببافیم
به پیش تو که میرسم بی دوام می شوم
بی تو ای عزیزتر ازهمه گرنباشیم
همچو کف بی حباب میشوم
نیلوفر زاهدی