اینجا خورشید بی دریخ می تابد
به دشت
و از ساقه های نازک گندم بالا می رود
هم چون خون در رگ ها نیرو ی زندگانی میدهد
به خوشه های طلایی گندم
ابرها قطرات درشت عرق از جبین می چکانند
بر تشت زرین زمین
و بارور می کنند حیات را در زمین خشک
با تو هم چون خوشه های گندم بارور عشق و غرورم
و سبزی ان پهن میشود بر دشت زندگانیمان .
نیلوفر 29 تیرماه 90).
فاتحه وبلاگ تغذیه فیلترشد تصورکنم دولت مخالف سلامتی مردم هم هست
سلام این شعرت هم خیلی زیباوروان گفته ای فقط متعجبم چرابازدیدکنندگانت نظری نداده انداحتمالابه تعطیلات تابستان رفته اند راستی پیشاپیش فرارسیدن ماه منارک وپرفضیلت ماه ذمضان هم به تومبارک باشه
بد نیست بهتر شده ولی باز هم انگار به دل نمی شینه.
ولی تقریبا می تونم بگم با بقیه فرق می کنه.
یه خورده تعریفم میکردی تا بهتر بشم
طلایی من بر من بتاب چون خورشید . تا که برخیزم از خاک
گندمهای دشت ما نیز محتاج عرق جبین ابر هستند
خاک مان تشنه حقیقت است و از بیداد ترک برداشته است
چکنیم بانو!
بسیار زیبا
خسته نباشید
طاعات وعبادتت دراین ماه عزیزوبابرکت قبول درگه دوست باشه ممنونم که بعدازهرگزی به وبم سرزدی
وب قشنگی داری ُبهم سر بزنُبیشتر از خودت برام بگو
با سلام وسپاس
وبلاگ خوبی دارید.تبریک میگم و براتون آرزوی موفقیت می کنم.
سلام بی خیال اشتباه کردم ممنون
درووود / سبک شعراتون خیلی جالبه/ ایام بکام