چشمهای مست تو
و نگاه سرد من
دست های تو
و تن عریان من
زمستان می اید
سر فصل اه من و بیداد تو
دم زمانه سرد است
و تو دوراز من
دور..
همچون اهی بر لب
همچون مه
در صبحدم
همچون غبار
در دوردست
بگذار اتش درون سینه
ام شعله ور بماند
بگذار تا ابد تنها در خیالم باشی