نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا
نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

 

    بیایید بیایید

         بیایید ببینید !!

   چه تنهام چه امشب چه هر شب

   دراینجا چه تنها نشستم

   بیایید ببینید !!

   دلم را همین جا به پای تو باختم

   دلم را به عشق  تو دادم

   همین جا دلم را به خاک و خون کشیدم

   به یاد اون چشمات   هر شب همین جا  

   به چشم آسما ن ها چه عهدی که بستم

      ببینید چه تنهام

       بیایید بیایید

          بیایید ببینید

   به گلها نگویید چه زیبا که تنها با او نشستم

   به ماهی به دریا نگویید که بسیار  خسته ام

        بیایید ببینید

   چشمهایم را به تمام  هستی برای همیشه بستم

   که قلبم چه خون شد

        بیایید ببینید

    شراب قلبم چه زود ته نشین شد

    بیایید بنوشید که عاشق ترینم

    شراب دلم راکه ازعشق تو چو خون است

    بیایید بیایید

              ببینید

   نگاهی بیانداز  به پاهای بسته ام

   دلی رابه قهری  نه شکستم

   چرا که به سنگیِ دلِ به تو بستم ؟  

   لب اب  لب جوی به جلبک های دلجوی بگویید

        که هستم

   همیشه همین جا در انتظار نشستم

   اگر چه همه شب و هر شب    از لبان تو مستم

       بیایید بیایید

               ببینید

       که هستم

   اگر چه تنها نشسته ام

   چرا که هر شب به امید نگاهت

   چشم در چشم اسمان ابی نبستم

        بیایید بیایید  

               ببینید

   چه شبها با خیالت با  ستاره ها در ایوان نشستم

   من اینجا

   چه تنها نشستم

      بیایید بیایید

            ببینید

   دلم را به ضریح نگاه  دل تو بستم

   چه شبها در اینجا به  قلبم نوید تو دادم

   به حرمت دل های شکسته

   پنجره ها  راهرگز  نبستم


                                نیلوفر 29خرداد 1391

 

نظرات 22 + ارسال نظر
اکنون جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ب.ظ

نیلوفر تو ماهی مثل مرداد
مثل نگاهم به لبهایت وقتی برایم شعر می خوانی
مثل خود من
مثل خود تو
مگر می شود ما را جدا هم کرد

mythink شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://mythink.blogfa.com

دلم را به ضریح نگاه دل تو بستم .

نیما شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ق.ظ

شعرطولانی بود بیشتربه شعرنوشباهت داشت اون جذابیت همیشگی رابرای من نداشت ببخش اگه انتقادکردم آخه همیشه که تعریف نبایدکرد

رهگذر شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:16 ب.ظ

ما که اومدیم اما اصلا نگاهمون نکردی

Whisper یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.asaya.blogsky.com

چه شبها با خیالت با ستاره در ایوان نشستم

این و خیلی دوس داشتم

سلام
دیگه به من سرنمیزنی
اومدم بگم من همیشه منتظرتم

یاعلی

Whisper دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:31 ق.ظ http://www.asaya.blogsky.com

سلام
نیلوفر جان من بحثم سر پدر یا مادر بودن و زن و مرد بودن نیست
من بحثم سر انسانیته
کاش بودی و جاهایی میبردمت که ببینی دارن با بچه ها این پدر مادرای نامرد چیکار میکنن
دخترا به جای خودشون این حروم زاده ها پسر بچه هاشون و واسه راحتی خودشون به مردای کثیف میفروشن شبی 15000 تومان
دختراشون و که شاید به زور 16 سالشون بشه شبی 40000 تومان میفروشن
خطا؟اینا دیگه خطا نیست وقتی پدر با دست خودش بکارت دخترش و ازبین میبره
یا مادر ... اینقدر این حرف زشت بود که روم نشد بزنم
میدونی چرا اینارو میگم و مینویسم ؟میدونی چرا میدونم؟
ای کاش میتونستم بگم
من کسایی و توی این موضوع از دست دادم و نمیتونم این چیزارو خطا بدونم
خطایی که باعث مرگ فرزند بشه و اون مادر حتی ناراحتم نشه خطا نیست
اگر شرمی نبود برات همه چیز و توضیح میدادم خیلی باز
و حتی عکسایی برات میفرستادم که ببینی بحث من سر پدر یا مادر بودن نیست سر انسانیت ما حیوون نیستیم
مرسی اومده بودی دوست من
یاعلی

Ni mA دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:39 ق.ظ http://Darkknight.blogsky.com

yedafe hava sard mishe sarma mikhoria
beband panjereharo

مهران یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:38 ق.ظ http://ardavirof.blogfa.com

وقتی یار قدر یار را نداند
غریبه جفت شش میاورد

مهران یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:10 ق.ظ http://ardavirof.blogfa.com

به یادت داغ بر دل می‌نشانم
ز دیده خون به دامن می‌فشانم
چو نی گر نالم از سوز جدایی
نیستان را به آتش می‌کشانم
به یادت ای چراغ روشن من
ز داغ دل بسوزد دامن من
ز بس در دل گل یادت شکوفاست
گرفته بوی گل پیراهن من
همه شب خواب بینم خواب دیدار
دلی دارم دلی بی‌تاب دیدار
تو خورشیدی و من شبنم چه سازم
نه تاب دوری و نه تاب دیدار
سری داریم و سودای غم تو
پری داریم و پروای غم تو
غمت از هر چه شادی دلگشاتر
دلی داریم و دریای غم تو

مهران یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:14 ق.ظ http://ardavirof.blogfa.com

از تو و فاصله با تو
از تو با حضوری دلتنگ

تنها مونده بغضی سنگین
که تو سینه میزنه چنگ

این غم پنهونی من
تو ندونستی چه تلخه

این تو خود شکستن من
تو ندونستی چه سخته

کاشکی بودی تا ببینی
لحظه هام بی تو میمیرن

واسه با تو نبودن
انتقام از من میگیرن

حالا همصدا با یادت
شعر موندن میخونم

میدونم که ناگزیری
اما منتظر میمونم

موندن من یه گریزه
تو هجوم نا امیدی

تو در این هجوم ساکن
یه حضور نا پدیدی

مهران یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ق.ظ http://ardavirof.blogfa.com

نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال نا شناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ق.ظ http://ardavirof.blogfa.com


دست هایی به این میز تکیه کرده که امتدادش

به هیچ تَنی ختم نمی شود

و صدای قهقهه ای بی لب

از دورها، جایی در قعر می آید . . .

یک عمرست وهم ِ حضور ِ کسی با منَست

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ http://ardavirof.blogfa.com


دست هایی به این میز تکیه کرده که امتدادش

به هیچ تَنی ختم نمی شود

و صدای قهقهه ای بی لب

از دورها، جایی در قعر می آید . . .

یک عمرست وهم ِ حضور ِ کسی با منَست

که من نیستم !

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com


تلخم

غم انگیزم

ناکوکم

زَهرم . . .

دُرست !

اما باور کن دستم به خون ِ هیچ گُلی آغشته نیست ؛

سوزناکی ِ گاه و بی گاهم از نیش ِ پروانه هاست !

بال های معجزه را ببند ،

رستگاری جایی در رگ های گناه جریان دارد

و زنبورها دیریست که از پیله در نیامده اند !

حیران مشو . . .

جهان

روسپی خانه ی تاریکی ست که در آن

حتی چهره ی همخوابه ی خود را نمی توانی دید . . .

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com


چقدر ناتوانم این روزها

مثل ِ نوزادی که خواستن و نخواستنش تنها در اشک خلاصه می شود ؛

اشکی که هیچکس معنای درستش را در نمی یابد !

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com


وارد زندگیت می‌‌شوند
برایِ شب‌هات قصّه
برای قصه‌ها شهرزاد می‌‌شوند
جزئی از لحظه ها
دلیلِ خنده ها
شریکِ بغض‌های تو می‌‌شوند
بعد یک روز صبح
به طرزِ وحشتناکی کشف میکنی‌
که دیگر هیچ جا نیستند
جز در شعر‌های تو
شعر هایی‌ که به طرز غمگینی
هیچکس نمی‌‌خواند ... جز خودت

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com


میتوانی‌ هزاران بار بگویی‌ دوستم داری
میتوانی‌ جوری بگویی‌ که من باور کنم
که همه باور کنند
شب که میشود در آغوش تو آرام می‌خوابم
دوستت دارم
میدانم دوستم داری
و اصلا به این فکر نمیکنم
که در تاریکی‌ِ شب
در تنهایی‌ِ خودت
وقتی‌ من خوابم
وقتی‌ همه خوابند
هر بار که از این شانه به آن شانه میشوی
با خودت به چه فکر میکنی‌
و با وجدانت چه حرف‌هایی‌ می‌زنی‌

( عاشق نیستی‌ ... نباش ... صادق باش )

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com

صدایم کن
اعجاز من همین است
نیلوفر را به مرداب می‌‌بخشم
باران را به چشم‌های مردِ خسته
شب را به گیسوانِ سیاهِ سیاهِ خودم
و تنم را به نوازشِ دست‌هایِ همیشه مهربانِ تو
صدایم کن
تا چند لحظه ی دیگر آفتاب میزند
و من هنوز در آغوش تو نخفته ام

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com

برایِ من این ساعت‌ها جورِ خاصی‌ میگذرند
نمی‌دانی
هیچکس نمی‌داند
پشت نبودن‌های تو زمان چه بی‌رحمانه نبضش میزند
تیک
تیک
تیک
نیست
نیست
نیست
و هیچ چیز آنقدر تکانم نمیدهد
که حالی‌‌ام شود
تو هرگز نبوده ای
حتی اگر هزار بار تکرار کنم
نبود
نبود
نبود
باز یک نفر در درونم لج می‌کند
و دلش می‌خواهد که تو بوده باشی‌
حتی اگر دیگر نیستی‌ ..

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:34 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com

چقدر سرد است!
وقتی...
دلتنگتم و نیستی..

مهران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ب.ظ http://ardavirof.blogfa.com

من بودم
تو
و یک عالمه حرف ...
و ترازویی که سهم تو را
از شعرهایم نشان می داد!!!
......کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی

یک آه

چقدر وزن دارد .....

minoodarya سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ب.ظ

01

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد