باران می بارد و دلم از هوای تو پراز ملال
تنها نشسته ام و از پشت این دیوارها
صدای باران را بگوش می گیرم
و اشک هایم صورتم را گلوله باران می کنند
احساس م رقیق تر از این سیلاب است که درجوی روان شده
تا دلخوشی چند لحظه باید تامل کرد
پیشانیم از سرمای شیشه یخ می کند و گونه ام داغ
زن همسایه می انگارد
من از عشق تو فلج شده ام
دلتنگی و باران چه یاران آشنایی گاه باران آسمان و گاه باران چشم.
----------------------------------------------------
زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
نیلوفر کاشت
دلتنگی و باران چه یاران آشنایی گاه باران آسمان و گاه باران چشم.
----------------------------------------------------
زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
نیلوفر کاشت
دوست گرامی
آنچه برون می طراود شالوده احساس درونی ماست. اگرچه این نازکی و لطافت زلال ستودنی است اما گمان می برم اندکی افسردگی را القا می کند. بسیار خوشحال خواهم شد اگر گمانم نادرست باشد.
دوست عزیز
اندوه و افسردگی اگر از سر عاشقی باشد پرواز پروانه در شب است .
جای نگرانی نیست و دلم نمیخواهد خدای ناکرده دل دوستانم را غبار غم بگیرد انان را شاد میخواهم .
در آرزویت خواهم مرد
اما نخواهم گذاشت پاکی عشق ما آلوده هوس گردد
منتظر خواهم ماندتا آنگاه که عشقم را حتی خدا هم تحسین کند
در فراق دستانت اشک خواهم ریخت اما ...
تنهایی بی تو
مرگ ِغریبی ست
فاصله یی ست به وسعت ابدیت
و سکوتی با کوله باری از گذشته ی دور
تنهایی را با تنهایی و تو
می توان دید
تحمل کرد و لمس کرد و چشید
و غریبانه تنها بود
تنهایی بی تو
مرگ ِ غریبی ست