وقتی شمع هارا خاموش میکنم
در تاریکی شب به تو میاندیشم
به شبهای تنهایی
به نبودن هایت
و هیچ نگران این نیستم که شاید
دوباره تو را نخواهم دید
و هر روز را با امید این سرمیکنم
که شاید
روزی از راه برسد
که در ان روز خورشید با بودن تو طلوع کند
شمع ها را که خاموش میکنم
در پس پلک های بسته ام
با تو بودن را در صحنه زندگی بازی میکنم
و این نمایش سرگرم کننده ایست
که مرا به خواب های طلایی ام پیوند میزند .
(نیلوفر -اذر90)
شمع ها فرستادگان خورشیدند
نباید خاموش کرد تا خورشید بیاید
درود بر شما
عالی بود
بسیار زیبا و پر اُمید. حس خوبی داشت.
نیلوفرم...
39مین کاتالوگ خارجی...
http://abukoorosh.blogfa.com/
...
من چه سر گردانم
من چه با ایمانم
((من به چشمان تو ایمان دارم))
و به واژه
و به آن صبح باور دارم
که تو خورشید اش هست
.
ایستاده چو شمع یقینا پایان نوشتن من نیست
چه آنکه عهد نا نوشته ای
من را بر آن دارد که تا نفسی هست بنویسم .
بر این مصداق و آنگونه که پیش تر روایت شد ...
دلنوشته هاتون به دل میشینه
لطفا ادامه بدین
یکی ازیکی زیباتربایدبه توآفرین گفت بخاطرطبع زیبایت