وقتی که میرفتی
چشمانم را بستم
تا جا ی پای تو را
بر ساحل تنهایی خویش نبینم
وقتی که میرفتی
چیزی درونم شکست
پنجره ها را رو به اینده بستم
با دلی شکسته و پر از عشق تو
روبروی اینه نشستم
چشمهایم نگاه تو را داشت
و لب هایم بوسه های ترا
بلور اشکم بغض ناگفته ها بود
در هنگام وداع
و لبخند پیروز تو نقش بست
بر اینه خاطرم
وقتی که میرفتی
سلام نیلوجون این شعرت براستی زیباست این راصادقانه میگم خیلی بدلم نشست به تو تبریک میگم بخاطراین شعرقشنگ وپرمعنات
این رفتنها خیلی تلخ است. دل را به یقین میشکند.
سایه ها زیر درختان در غروب ِسبز می گریند
شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر
و آسمان چون من غبار آلود ِ دلگیری
باد بوی خاک باران خورده می آرد
سبزه ها در رهگذار شب پریشانند
آه،اکنون بر کدامین دشت می بارد؟
...
اکنون بر کدامین دشت می بارد؟
باغ حسرتناک بارانی ست
چون دل من در هوای گریه ی سیری ...
سلام وبلاگت قشنگه دوس داشتی ازاخبار سینمای ایران مطلع بشی یه سربه مابزن .ممنون
سلام
شعر زیبایی بود لذت بردم ، سرشار از احساس ...
بلور اشکم بغض ناگفته ها بود
در هنگام وداع
و لبخند پیروز تو نقش بست
بر آینه خاطرم وقتی که میرفتی...
سلام استاد نیلوفر بزرگوار
وقتی رفتی ... چشمهایم نگاه تورا داشت ...
شعر تون بسیار عمیق و زیبا و گیرا ست .
مثل همیشه عالی
موفق باشین استاد
زمان گذشت..
کارتونی جدید...
سر بزنید ممنون میشم...
http://abukoorosh.blogfa.com/
سلام . شما هم قشنگ می نویسید .
آدرس وبلاگتون رو اشتباه گذاشته بودید . یه (o) کم گذاشته بودید . کلی اینور و اونورش کردم تا وبلاگتون رو پیدا کردم .
هیچ چیز برای یه نویسنده مثل این نیست که یک نفر به نوشته هاش نظر بده ، حال خوب یا بد . حداقلش اینه که نویسنده احساس می کنه و می دونه که یه نفر نوشته هاش رو می خونه . نمی دونم شاید برای شما اینطور نباشه ولی برای من اینطوره .
وقتی که دیدم برای یادداشت " مقدمه " نظر گذاشتید احساس کردم که تا آخر خوندید .
ممنون که سر زدید و نظر گذاشتید .
سلام
چرا؟ اینقدر خشن ؟ نکنه شما هم از دست بعضی از آدمها و یا روزگار ؟
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده ست
(حافظ)
سلام
من گفتم خشن ؟ بزار ببینم آره من گفتم ....
حس کردم از چیزی ناراحت هستید و تلافیش رو سر انتخاب کلمات و جملات در می آورید هر چند خود من هم
گاهی از زمونه و از دست بعضی از مردم ناراحت می شم ولی ....
خوشحال می شوم که زیبایی رو با دیگران تقسیم کنم
امیدوارم روزهات بهاری باشه و بهترین ها رو برات آرزومندم
وقتی که می رفتی
چشمانت را دوخته بودی
به آنسوی نی زار
به فردی که ایستاده بود
و اشکهایم را ندیدی
وقتی که می رفتی
چند قدمی به دمبالت
در پی رد پایت
روی شن های ساحل آمدم
اما موج ها
رد پایت را
مهو کرده بودند
و من همانجا ایستادم
و تو باز نگشتی
و من تنها ماندم
این هم در جواب شعری که واسم نوشته بودی( البته در باب نوشته خودم بود اگه اشتباه نکنم!!!)
این هم تقدیم به شما در باب شعر خودتون . امیدوارم که خوشتون بیاد .
وقتی که رفتم
نگاهم به هیچ نبود
جز نگاه او
و
این شعر را برای شما ننوشتم به خودتون نگیرید لطفا
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود ………. صد حیف از این بساط که برچیده می شود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت ………. خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود
عیدسعیدفطرراپیشاپیش به توتبریک میگم
سلام استاد - جالب بود . ممنون از شما دست تون درد نکنه .
زیبا بود...
و حس کردنی...
و عمیق...آنقدر عمیق که چراغ خاطراتت را دوباره روشن کند.
سلام . ببخشید مثل اینکه سوء تفاهم شده . منظورتون رو خوب نفهمیدم ولی من چیزی و به خودم نگرفتم .
خوشحال میشم بیشتر بفهمم چی بوده که احساس می کنم ناراحت شدی!!!
من فقط این شعر رو گفتم و واست گذاشتم بخاطر اینکه شما هم لطف کرده بودید و برای وبلاگم شعر گذاشته بودید.