خواب که بودی امدم
از راه روهای هزار لای تاریخ
به در امدم
پلکهای بسته و پر خوابت را بوسیدم
و
قدم های خیس باران خورد ه ام را
ارام بر استان زمین
نرم و اهسته
بی صدا عبور دادم
حجم تن تهی از بودن خویش را
وقتی خواب بودی
درمیان نیم لای در رها کردم
باد وحشی زمستان
خودسرانه به حریم من و تو
هجوم بیرحمانه ای داشت
اجاق سرد شد
دستان تو سرد شد
گونه های سرخ تو
زرد شدند
و من , ارام ارام از
درب همیشه باز گورستان
بیرون رفتم
دلی را که پر عشق بود و
خاکستر هجران
بر طاقچه امیدش نشسته بود
هم چون طفلی یتیم
همان جا رها کردم
نیلوفر - دیماه 91 به مناست تولد پدرم مردی فرا زمینی روحش شاد