تو تنهایی منی

یا من تنهایی توام ؟

انگار یه دکمه به پیرهنت بودم

که با دوتا نخ نازک

اویزون بودم به پیرهنت

هر ان ممکن بود

بی افتم پایین و گم بشم

زیر تخت بی افتم

 یا تو کوچه ها

               گم بشم

گم شدم ...تو خودم

تو کوچه های دلم

اما..

تو کجایی

     پیرهنت کو؟

تا ببینی دکمه اش نیست !!


 

اینجا خورشید بی دریخ می تابد


به دشت


و از ساقه های نازک گندم بالا می رود


هم چون  خون در رگ ها نیرو ی  زندگانی میدهد


به خوشه های طلایی گندم 


ابرها قطرات درشت عرق از جبین می چکانند 


بر تشت زرین زمین


و بارور می کنند حیات را در زمین خشک


با تو هم چون خوشه های گندم بارور عشق و غرورم 


و سبزی ان پهن میشود بر دشت زندگانیمان .



                                       نیلوفر 29 تیرماه 90).