نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا
نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

چه شد که سر نمیزنی ، به دفتر خیال من ؟
جواب کوتهی بده ، به جزوه ی سوال من

 سر مداد قلب من ، شکسته بعد رفتنت
 چه شد تعهّدات تو ، به عشق در قبال من

 همیشه عین و شین و قاف ، تمام مشق دفترم
 اگر که پرورش دهی ، ثمر دهد نهال من

 سر کلاس فهم دل ، اگر که شیطنت کنم
 خودت بده عزیز جان ، تقاص و گوشمال من

 تراش باورم بیا ، که تا تراوشی کند
 خیال واژه پرورم ، ز طبع بی مثال من

 به پاکن تبسّمی ، خطا و کینه پاک کن
 به درس عاشقی تویی ، دلیل اتّصال من

شب امده سکوت صدایم میزند و من تنها در کوچه های خلوت خویش سرگردانم


روزها می گذرند بی تو
ماه دوم بهار به یک باره میشود پاییز
 برگ ریزان و چشم برهم زدی تمام می شود
تو هستی و
من زیر سنگی که به یادگار مانده
دلم زیر خاک می پوسد
از دوری تو

 شعرهایی که برایت می گویم

 هر روز میخوانی

 و خیال میکنی برای کیست !

 اینهمه ریسمان بافتن واز دیوار دلت بالا رفتن

  پیچیده نیست … !

  من فقط برای یک لحظه نگاه تو می نویسم !


  بیا
  دست به دست من بده
  از اتش بگذریم
  ا ز سیل روان اشک می گذرم
  تو تکیه گاه من شو
  خود از کوه ها  می گذرم
  تو بال من شو
  هم چون پروانه گرد شمع وجودت
  دیوانه وار می پرم
  دل به دلم بده
  از رود بی کران زندگی
  این یکی را خودم به پایان می برم