روزها و شب های زیادی را می گذرانی چه راضی و خوشحال باشی و چه نه
چه سلامت باشی و چه بیمار
تحمل سختی ها و ادبار را انسان طوری تحمل میکند که انگار نه انگار از روح لطیف و جسمی نرم تشکیل شده این انسان .
سردم است و انگار درون مرا با چیزی باد میکنند از سرما
همانطور که در اتاق درانتظار نشسته ام و منتظر ناگفته ها هستم هر چقدر که تلمبه میزنند فکرم و روحم به دنبال روزهای زندگی نکرده میدود
انگار کمبود و ناداشته هایم از ایام از دست رفته را الان همین الان باید لمس کنم .
نه عصبانی م و نه غمگین فقط اینه شده ام روبروی روح سرگردان خودم ها .. می کشم