نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا
نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

نیلـــــوفرصحـــــــــــــــــرا

شاخه های نو همیشه زیر نور خورشید رشد می کنند و قد شان برافراشته می شود و هر چه گرم تر پر گل تر و جان سخت تر میشوند و ریشه های نازکشان در زمین محکم تر می شود

مادرم گل خوشبوی باغ زندگیم بود که تو همچون خورشید گرم همه فصل ها  بر او می تابیدی

از مهر او

ساقه های نازکمان استوارتر میشد

تو بودی و شبهای طولانی زمستان تو بودی و تمام دل خوشی های دنیا

وقتی  نور گرم تو بر زندگانیمان خاموش شد

اولین چیزی که در این باغ بارور بود و با نسیم می رقصید پرپر شد

و ما ماندیم و ان باغ بی بر و بدون باغبان و بدون  عطر تن او

سال هاست زندگیم هیچ شادمانی ندارد  سال هاست شاید به نظر بزرگ شده ام اما همان ساقه نازک تازه سر براورده از خاکم

چگونه بدون تو جشن به پا کنم 

ارام جانم بودی دست های پهن مردانه ات را که دراز میکردی و  دستانم را با انها اندازه میگرفتم احساس کوچکی میکردم اما لذت بخش بود و خوشبخت بودم

پدر عزیزم نبودت  را چگونه جشن بگیرم و شادمانی کنم که تا اخر عمر دل کوچکم عزادار توست

خورشید زندگانیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد