غمی دارد دلم که شرحش فقط افسانه میخواهد
به پای خواندنش هم گریه ی جانانه میخواهد
من ان ابر پر از بغضم که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن مرد هم یک شانه میخواهد
سال هاست فقط باد عطر تنت را برایم می اورد
و گویی تازه ترین و خوش بو ترین گل دنیایی
وقتی بودی پول های قلکم را میشماردم تا بتوانم برایت هدیه ای بخرم
کودکی بودم تهی دست همچون تمام کودکان دنیا
اما قلبم مالامال عشق به تو بود
که همیشه در فکر اهدا ء به تو بود
کاش می توانستم قلب کوچکم را به تو هدیه دهم تا بیشتر پیش مان بمانی
حالا که بزرگ شده ام پول درمی اورم و می توانم ....
ندارمت تا هدیه ای درخور تو بخرم
تا گل لبخند بر لبان زیبایت بنشانم<�Qp>
مادر عزیزم روحت شاد
روزت مبارک
دستان تورا که همیشه مراقب من است می بوسم